پس وقتی میای طرفم هواستو خوب جمع کن......
حال من خوب است بزرگ شده ام .........
دیگر انقدر کوچک نیستم
که در دلتنگی هایم گم شوم.........
آموخته ام که فاصله هارا تحمل کنم.
بین لبخندو اشک نامش"زندگیست"
آموخته ام که دیگر دلم برای نبودن کسی دتنگ نشوم
دروغ گفتن را نیز خوب یاد گرفته ام,این که به همه بگوووووویم
حالم خوب است!!
نگرانش می شوم.....
دلتنگش میشوم........
وقتی در صحبت هایم از او به عنوان غریبه یاد می کنم.........
باور می کنم این حقیقت است.........
که دوستش دارم......
هر چند صدای همدیگر را نشنیده باشیم.........
من برایش سلامتی وشادی آرزو دارم
هرکجا که باشد............
دلم میخواست یکی را داشتم ..
ک بعضی وقتا ک از دنیا و آدماش خسته میشدم
میومد کنارمو دستاشو میزاشت دو طرف صورتمو
زل میزد توی چشمامو می گفت:
چرا گریه می کنی تو ک من و داری!!!!!
دلم برای کسی تنگ است....
نه میدانم نامش چیست ....
ونه میدانم چه میکند....
حتی.....
خبری از رنگ چشمهایش هم ندارم.......
لبخندش را هم ندیده ام ...............
نمیدانم که به من فکر میکند یا ن؟؟؟
فقط میدانم باید باشد ونیست!!!!
تکیه بده اما!
به شانه های کسی که اگر
خوابت برد,سرت را زمین نگذارد
ای سلام موجای دریا منو تو بغل بگیرید
خدافظ دردها و غمها همتون با من بمیرید
برنمیگردم به ساحل خدافظ غصه هایی دل
خدافظ دردا وماتم
خدافظ عشق های باطل