مهدی یا
یاران خوبت را مکن از بد جدا
رو سفید رو سیاه جان آقا در هم است.....
چادر جونم...
این که امسال هم ارباب اجازه داده...
با هم توی هوای محرمش نفس بکشیم...
همین که هر از گاهی یه قطره اشک هست که تو رو خیس کنه...
همین که هنوز سایه ی مشکی تو روی سرم هست...
یعنی من خوشبختم...
مگه نه..
این روزهــا،
آدمها سرشـان شلوغ است.
بعضی هـا حوصله خـدا را ندارند،
حــال او را نمی پرسند،
برایش نامــه نمی نویسند؛
امـا تو این کـار را بکن.
تو حالــش را بپرس.
تو چیــزی برایش بنویس
ساعتهایت را بـــا او قسمت کن؛
ثانــیه هایت را هم
دعا پشت دعا
برای آمدنت،
گناه پشت گناه
برای نیامدنت
دل درگیر میان این دو انتخاب
کدام آخر؟
آمدنت یا نیامدنت؟!
دیگر شده ام دچار وسواس، بیا
بد جور به عصر جمعه حساس، بیا
گفتی به عموی خود ارادت داری
این بار قسم به دست عباس، بیا ..
روز عشق مبارک
چه مسخرس این حرف وقتی تو پیش من
نیستی تو سهم من نیستی
روز عشق چه بکارم می آید
می دونی می خوام کجا برh
می دونی می خوام چیکار کنم
می
خوام برای کفترا
یه خورده گندم ببرم
اونجا که گنبدش طلاست
با کفتراش پر
بزنم
دوسش دارم اماممه
در خونشو در بزنم
بعضی شبا تو خونمون
بابام به
مادرم می گه
می خوام برم امام رضا
به خدا دلم تنگ دیگه
بابام می گه امام
رضا
مریضا رو شفا می ده
دوای درد مردمو
از طرف خدا می ده
می خوام برم
به مشهد و
یه هفته اونجا بمونم
تو حرم امام رضا
نماز حاجت بخونم
بهش
بگم امام رضا
مریضا رو شفا بده
دوای درد مردمو
از طرف خدا
بده
آقاجون
می خوام بیام به مشهدت
به طواف کفترای گنبدت
براشون یه
کیسه گندم بیارم
خبر از دردای مردم بیارم
بهشون بگم برام دعا
کنن
اونقدر
تا که تورو رضا کنن
روی سنگ قبرم بنویسید
اولین باری نبود که مرد …
ﺑﺮﮔﺮﺩ
ﻧـﻪ ﺍﯾﻨﮑــﻪ ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﯾــﺖ ﺗـــﻨـﮓ ﺷـﺪﻩ ﺑﺎﺷـﺪ ﻧــــﻪ !
ﺧﻨـﺠــﺮﺕ ﺟـﺎ ﻣـﺎﻧـﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻧﻤــﯽ ﮔـﺬﺍﺭﺩ ﺗﮑﯿــﻪ ﺑـﺪﻫــﻢ …
دمش گرم ، باران را میگویم ، به شانه ام زد و گفت :
خسته شدی ، امروز تو استراحت کن ، من به جایت می بارم . .
آدمــــــا
گاهی لازمه چند وقــت کرکره شونو بکشن پاییـــن
یه پارچـــه سیـاه بزنن درش و بنـویسن:
کسی نمـــــــرده
فقط دلـــــــــم گرفتــــــه
من همان دختر تخص بد اخلاق مز خرفم که همگان میپندارند
بتی هستم اما همان ها چه میدانند از درون من که کوهی از احساس مرده در ان مدفون است؟
مگر دل کوچک من چقدر تحمل دارد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
تـا کنون سر نهفته داشتی؟
ماجراهای نگفته داشتی؟
تا کنون دریای ماتم دیده ای؟
مادرت را با قد خم دیده ای؟
داشتی در سینه آهی درد ناک؟
مادرت را دیده ای بر روی خاک؟
تا کنون بودی عصای مادرت؟
از مصیبت خاک ریزی بر سرت؟
مادرت را سوی خانه برده ای؟
گوشواره دانه دانه چیده ای؟
تا کنون لا جرعه از غم خورده ای؟
تا کنون سیلی محکم خورده ای؟
نگهم خواب ندارد
قلمم گوشه ی دفتر غزل ناب ندارد
همه گویند به انگشت اشاره مگر این عاشق دیوانه دلسوخته ارباب ندارد؟؟
تو کجایی ؟
شده ام باز هوایی
چه شود جمعه ی این هفته بیایی ؟
به جمالت… به جلالت… دل ما را بربایی
با خدا دعوا کردم باهم قهر کردیم فکر کردم دیگه دوسم نداره
رفتم تو رختخواب چند قطره اشک ریختم و خوابم برد
صبح که بیدار شدم مامانم گفت نمیدونی از دیشب تا صبح چه بارونی میومد
خدایا ممنون که مرا در حد ایوب میبینی
اما تمامش کن دگر بریده ام..........
غفلت کردم گوشه ای ازدلم جایی گیر کرد
تمام زندگیم نخ کش شد........
ب سلامتی خودم چراشو نپرس اشکت در میاد
دلم اغوشی برای گریستن
میخواهد ن زن باشد نه مرد خدا زمین نمیایی؟
طناب را دور گردنم انداختن گفتن اخرین آرزویت گفتم
دیدن عشقم گفتن خسته است تا صبح برایت طناب بافته
خدایا جای سورهی بنام *عشق *در قرانت کم است
وقسم بروزی که دلت را میشکنند وجز خدایت مرحمی نداری.....
ب سلامتی پسری که وقتی عشقش
میره با یکی دیگه اسمشو تو گوشیش می نویسه زن داداش....
حق نداری با احساسات مردم بازی کنی
فقط به خاطر اینکه تکلیفت با احساسات خودت معلوم نیست..........
عشق همان خداست
چون شریکی ندارد....
دوستش دارم ؟؟؟؟
سکوتش را.......
تنهای اش را.....
عظمتش را......
ببخشش را...
بودنش عادتی است مثل نفس کشیدن.....
خدایم را میگویم